شعر در مورد گوهر
شعر در مورد گوهر ,شعر در مورد گوهر وجود,شعر درباره گوهر,شعری در مورد گوهر,شعر گوهر دل,شعر گوهر,شعر گوهر و اشک,شعر گوهر فروش,شعر گوهر شناس,شعر درباره گوهر,شعر صدف و گوهر,شعر گوهر حجاب,شعر گوهر شاد,شعر گوهر تابناک,شعر گوهر و اشک پروین اعتصامی,شعر گوهر و اشک پروین,متن شعر گوهر و اشک از پروین اعتصامی,شعر گوهر اشک از پروین اعتصامی,شعر گوهر فروش شهریار,معنی شعر گوهر فروش,معنی شعر گوهر فروش شهریار
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد گوهر برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است
دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیم
هر متاعی را در این بازار نرخی بسته اند
قند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیم
شعر در مورد گوهر
بسکه خواجو همه شب خاک سر کوی ترا
بدو چشم آب فشاندست و بمژگان رفتست
گر کسی گفت که شعرش گهر ناسفتست
چه زند گوهر ناسفته که گوهر سفتست
شعر در مورد گوهر وجود
چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی
چون ندیدی کان گوهر گوهر کانرا چه دانی
هر که او گوهر شناسد قیمت جوهر شناسد
گوهر کانرا ندیده جوهر جانرا چه دانی
شعر درباره گوهر
حیف از نثار گوهر اشک ای عروس بخت
با روی زشت زیور گوهر نکو نبود
ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است
عطری نماند از گل رنگین که بو نبود
شعری در مورد گوهر
دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم
یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد
چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد
تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد
شعر گوهر دل
مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
که از دریای گوهر، بهره خاشاک است
ساحل را نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان
که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را
شعر گوهر
قعر دلت عالم بی منتهاست
رخت سوی عالم دل بر بهوش
گوهر عطار به صد جان بخر
چند بود پیش تو گوهر فروش
شعر گوهر و اشک
حارس آن گوهر جان بودم روزان و شبان
در تک دریای گهر فارغم از گوهر خود
چند صفت می کنیش چونک نگنجد به صفت
بس کن تا من بروم بر سر شور و شر خود
شعر گوهر فروش
ملک دل از دودلی تو مخبط گشتست
بر سر تخت برآ پا مکش از منبر خویش
عقل تاجست چنین گفت به تثمیل علی
تاج را گوهر نو بخش تو از گوهر خویش
شعر گوهر شناس
اندر جبل صالح کانی است ز گوهر
زان گوهر ما غرقه دریای دمشقیم
چون جنت دنیاست دمشق از پی دیدار
ما منتظر رأیت حسنای دمشقیم
شعر درباره گوهر
گوهر مهر، در خزینه توست
موج دریا، درون سینه توست
از نگاه تو نور می بارد
شوق احساس و شور می بارد
شعر صدف و گوهر
تو گوهر صفایی و ما صدف به گردت
صدف چه قیمت آرد چو رفت گوهر کان
تو جان آفتابی که او است جان عالم
سزد گرت بگویم که جان جان کیهان
شعر گوهر حجاب
عقل گوید گوهرم گوهر شکستن شرط نیست
عشق گوید سنگ ما بستان و بر گوهر بزن
سنگ ما گوهر شکست و حیف هم بر سنگ ماست
حیف هم بر روح باشد گر شدش قربان بدن
شعر گوهر شاد
بر آتش چو دیک تو خود را میجو
می جوش تو خودبخود مرو
بر هر سو مقصود تو گوهر است بشتاب و بجو
زو جوش کنی کن بسوی گوهر زو
شعر گوهر تابناک
تبخاله ندامت لبهای آتشین
گوهر فروز اختر توفیق بوده است
موج قدح که صیقل زنگ کدورت است
آیینه دار شهپر توفیق بوده است
شعر در مورد گوهر
بیشتر بخوانید :